د یشب وقت خواب یک دختر بچه ی کوچولوداشت بالذت تمام از سفر چندروز پیش میگفت:مامان من رفتم دریا ابی بازی کردم بعد اب دریا میدوید دنبالم.ماسه هارومیذاشتم کف دستم بازی میکردم.هم بازی کردم هم شادی.بدوبدومیکردم........انقدر بالذت تعریف میکرد که مامان ذوق زده شده بودویادش اومد چقدر به دختر وروجکش خوش گذشته البته اگه اون از روی سرسره نمیفتادوصورتش زخمی نمیشد. چهارشنبه-28فروردین ساحل محمود اباد سدخاکی-نور ازادشهر-محیاوکیمیا ...
گاهی برو ... گاهی بمان گاهی بخند ... گاهی گریه كن گاهی قدم بزن ... گاهی سكوت كن گاهی اعتمادكن ... گاهی ببخش گاهی زندگی كن ... گاهی باوركن گاهی بزرگ باش ... گاهی كوچك باش گاهی چتر باش ... گاهی باران باش گاهی همه چیز ... گاهی هیچ چیز * اما همیشه و همیشه انسان باش * ...