دوباره پارک
سه شنبه ی هفته ی پبش با بابا ومادرجون و عمو رفتیم پارک.کلی ابی بازی کردی وکلی لباس خیس کردی. عزیزم خداروشکر که بهت خوش گذشت.وقتی که داشتیم از پارکینگ میومدیم بیرون بهم گفتی مامان اقاهه رو نگا چقدر خوشگل شده برگشتیم دیدیم موهاشو باکش بسته. قربون دقت نظرت تو نقلی بشم.خیلی نانازی. ...
نویسنده :
raheleh
11:47
خانه-محیا-داری....
وای چه دختر کاریی دارم البته سوژه مورد نظر سبزی نیست قیچیه.فدات بشم که عاشق قیچی وسوزن وپارچه یی... ...
نویسنده :
raheleh
11:34
زبل محیا
برم به بابا طلاهه بگم بریم بیرون دوربزنیم بعدش بستنی بخرم محیا:مامان گوشیتونو یه دقه میدین قول میدم قول میدم توشلوارم دیگه جیش نکنم. ...
نویسنده :
raheleh
17:21
بدون عنوان
قبول باشه خانم
دوهفته پیش خیلی به خیر گذشت. خدایاشکرت به خاطر حفظ عزیزترینم.خدایاشکرت که گاهی بهمون تلنگری میزنی که قدر همدیگروبیشتر وبیشتر بدونیم.... ...
نویسنده :
raheleh
16:59
بدون عنوان
سگی پای صحرانشینی گزید به خشمی که زهرش زدندان چکید شب ازدردبیچاره خوابش نبرد به خیل اندرش دختری بودخرد پدرراجفاکردوتندی نمود که اخرتورانیزدندان نبود پس ازگریه مردپراکنده روز بخندیدکای دختر دلفروز محال است اگرتیغ برسرخورم که دندان به پای سگ اندربرم
نویسنده :
raheleh
10:36