بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
قربونت بشم که توی خونه تکونی هم فضایی برای بازی وشیطنت مهیا میکنی. ...
نویسنده :
raheleh
19:50
خدایا
خدایـــــــــــــا؛ بابت هر شبی که بی شکر سر بر بالین گذاشتم؛ بابت هر صبحی که بی سلام به تو آغاز کردم؛ بابت لحظات شادی که به یادت نبودم؛ بابت هر گره که به دست تو باز شد و من به شانس نسبتش دادم؛ بابت هر گره که به دستم کور شد و مقصر را تو دانستم؛ مرا ببخش ... ...
نویسنده :
raheleh
17:06
بازی وشادی
تولد باباجون
اینم از تولدبابایی که مامان از زدن شرشره بالاااااااااااخره منصرف شداما جشن سه نفره ی خوشی بود.. ...
نویسنده :
raheleh
22:58
بدون عنوان
قربون دخترم بشم که کلی وقتی من نبودم تو کارهای خونه کمک کردی وکاهوی بیچاره رو(به قول خودت داری سبزی پاک میکنی)داغون کردی..... ...
نویسنده :
raheleh
21:15
محیا خونه ی مادرجون
روز سه شنبه رفتیم خونه مادرجون.خیلی خیلی بهت خوش گذشت مثل همیشه کلی با عمو حمیدوعمه ملیح بازی کردی.مادر جون هم یک کوفته معرکه درست کرده بود که خیلی خوشت اومد. ...
نویسنده :
raheleh
21:07